وبسایتی برای بابا
بابام از بچگی عشق داستان نویسی بوده ، چند وقت پیش هم یه کتاب داستان کوتاه متعلق به حداقل سی و پنج سال پیش پیدا کردیم که چندتا از داستانای بابام توش بود. مام با چه ذوق و شوقی داستانای اونو که وقتی شونزده سالش بود نوشته بود میخوندیم.
چند ماه پیش بابا به من گفت که میخواد یه وبسایت در زمینه ی داستان نویسی بسازه. منم واسش هاست و یه دامنه ی دات کام گرفتم و الان وبسایتش ساخته شده و از بخت بد هنوز یاد نگرفته خوب توش مطلب بزاره و عملا من توش مطلب میزارم :|
منم که کلا حساس ، بهش میگم باید زودتر پست بزاری و سئو کنی و غیره و غیره تا تو گوگل بیای بالا. بعضی وقتا به زور مجبورش میکنم پست بزاره :| روی چیزایی که خودم درست کردم خیلی حساس ترم :/
چند هفته پیش یه نگاه به هاست بابا انداختم و دلم نیومد یه وبسایت دیگه واسه ی خودم روش نسازم. اجازش رو گرفتم و یه وبسایت خبرنامه با آی آر روش ساختم. ولی الان من موندم و مطلبای بابا و یه وبسایت جدید که اصلا حال و حوصله ی مطلب گذاشتن توش ندارم. مطمئنم هیچ کدومشونم تا آخر نمیرسن :|.
و امشبم باز درگیر مطلب گذاشتنای بابا بودم.