داستان های من و زندگی

| داستان هایی کسل کننده از روزمرگی

شعر نیما و دریا

يكشنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۲۲ ب.ظ

رفتم کنار دریا ؛ شعر آی آدمها ی نیما توی ذهنم اومد؛ همه ی تفریحاتم فنا شد...

شاید واسه ی همینه که ما به فکر هم نیستیم...توی لحظه زندگی کردن و فکر نکردن شادی آوره

آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید!
یکنفردر آب دارد می سپارد جان.
یک نفر دارد که دست و پای دائم‌ میزند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که می‌دانید.

۹۶/۰۵/۱۵
من !!

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی