داستان های من و زندگی

| داستان هایی کسل کننده از روزمرگی

شر و ور

پنجشنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۶، ۰۱:۵۳ ب.ظ

امروز داشتم فکر میکردم که اگه یه ملخ بودم چه کارایی میکردم!

واقعا چجوری شد که این فکرای شر و ور میاد تو ذهنم؟ :|

۹۶/۱۰/۱۴
من !!

نظرات  (۲)

لزوما شر و ور نیست

نشون دهنده خلاق بودنته
پاسخ:
مرسی ^_^
۲۶ خرداد ۹۷ ، ۰۷:۵۶ عبدالهیوک ناکازاکی
به ذهن منم زیاد میرسه این قبیل فکر و سوالا :دی!
نهایتن هم میگم "هیچی، یه عمر کوتاه ولی با عزت داشتی، خوش و خرم، تازه بدون انجام هیچ کار خاصی (فقط با وجود داشتنت) عکس خودت و دل و روده و قلب و تنفس و لنف و درد و کوفت و مرضتو اشرف مخلوقات میزد تو کتابش، و در حالیکه بچۀ همین اشرف مخلوقات به عمۀ اشرف مخلوقات و عمه‌ت لطف و عطوفتشو زیرلبی سِند میکرد، باعث میشدی قشنگ چند صدتا از این بچه‌اشرفا زیستشونو پاس نشن! در حالیکه نهایت کاری که تو کردی این بوده که تنفس نایدیسیتو انجام بدی و بعد از به انجام رسوندن وظیفۀ خطیر و حیاتیِ تولید مثل-طوری که انگار جونشون بهش بنده و اصلن بخاطر همین آفریده شدن- و به گند کشیدن یه باغچه یا مزرعه، شیک و بدون نیاز به قبض روح، راحت بمیری."
انسان بودن خیلی سخته. وظیفه سنگینیه. حس میکنم جز خود اونایی که خدا خواسته براشون و حالا به واسطه پیشونی یا بخت یا هرچیزی که بوده مقرب یا معصوم و عزیز شدن، کسی خیلی حس مسئولیت نداره راجع بهش. اصلن من به شته هم راضی‌ بودم والا!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی