داستان های من و زندگی

| داستان هایی کسل کننده از روزمرگی

۵۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

نگا کن مرده‌ها به مرده نمیرن

حتی به شمع جون‌ سپرده نمیرن

شکل فانوسی ان، که اگه خاموشه

واسه نف نیس هنوز، یه عالم نف توشه

به اینکه واسه هرکدوممون یه عمری تعیین شده اعتقاد ندارم ؛ ولی اگه تعیین شده واقعا از اون کامل استفاده میکنیم؟ جدا از اینکه شاید قبل از اون بمیریم.

شاید اون موقع هنوز یه عالم نفت داشته باشیم.

۱ نظر ۲۸ مرداد ۹۶ ، ۰۳:۳۷
من !!

جماعت! من دیگه حوصله ندارم

به خوب امید و از بد، گله ندارم

گر چه از دیگرون فاصله ندارم

کاری با کار این قافله ندارم

- فرهاد ، کوچه ها

یه زمانی عاشق فرهاد و آهنگاش بودم ، همه ی آهنگاش رو داشتم. ولی دقت کردم و دیدم دارم بدجوری افسرده میشم. از اون به بعد ترکش کردم ، ولی نه کاملا :)

وبسایت پرسه و دانلود کوچه ها

۲ نظر ۲۸ مرداد ۹۶ ، ۰۳:۰۴
من !!

یه وبسایتی دیدم به اسم "در جستجوی هیولا" ؛ توش یه مطلب در مورد نجوم دیدم و ( منم که عاشق نجوم و کتاب جهان های موازی و مچیو کاکو) گفتم خوبه که یه مطلبم درباره ی نجوم بخوانم.

بگذریم که واسه ی هر موضوع دوخط توضیح داده بود ، توش ابر نواخترهای نوع ال ای رو به زامبی و ستاره های آواره رو به خون آشام تشبیه کرده بود :|||

و بعد از اون یه متن نوشته بود درمورد اینکه بقیه ی جهان چه جای تاریک و سردیه و گفته بود: در فضا مانند زمین همه جا دارای نور و روشنایی نیست. اگر شما از تاریکی وحشت دارین، پس فضا جای مناسبی برای شما نخواهد بود. تعداد بسیار زیادی از پدیده ها در مکان های خالی و تاریکی های وسیع در کمین هستند.:|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

یه نکته ای که میخوام یادآوری کنم اینه که دوستانی که فیلمای ترسناک زیاد میبینن و بازی های زامبی زیاد بازی میکنن و قدرت تخیلشون خیلی قویه ، نه منجم بشن نه فضانورد.و اینجوری هم تصور مارو از جهان و چیزیایی که میدونیم رو به زامبی تغییر ندن و هم زیاد به خودشون هیجان وارد نکنن.

با تچکر

۱ نظر ۲۸ مرداد ۹۶ ، ۰۲:۵۷
من !!


امروز همین جوری داشتم رمانی که میخوام امشب بخونم رو توی ویکیپدیا نگاه میکردم که دستم رفت روی یه لینک و یه جعبه باز شد که از ذوقش نمیدونستم چکار کنم!! رفتم توی بقیه ی مطالب ویکی پدیایی که باز کرده بودم و از باز شدن لینکا توشون ذوق میکردم!!

چقدر تغییرات کوچیک کمک کنندست و دیگه نه حجم و نه وقتم توی باز کردن تبای جدید هدر نمیره :))

۳ نظر ۲۸ مرداد ۹۶ ، ۰۲:۴۰
من !!

امروز تلگرام نصب کردم (تازه اونم روی کامپیوتر ، بنا به دلایل امنیتی) ؛ واقعا چی این پیام رسان بی روح به جز کانال بی قانون آنلاین ، ربات جستجوی موسیقی ، کانال کافه کتاب ، کانال روزنامه بی قانون و کانال گیف شمارو مجذوب خودش کرده؟

واقعا که

۲ نظر ۲۶ مرداد ۹۶ ، ۱۸:۴۵
من !!

دیشب حدودای ساعت 3 و 4 متوجه شدم که خیلی وقتا به خودم تلقین میکنم که درماندم. انگار یه حسی توی وجودم دوست داره خودم به خودم انرژی منفی بدم. خیلی کارارو انجام نمیدم چون فکر میکنم نمیتونم. بعضی وقتا سردرد ندارم ولی به خودم تلقین میکنم سردرد دارم (مدیونین فکر کنین دیوانم!) بعضی وقتا غمگین نیستم ولی به خودم تلقین میکنم که غمگینم ، بعضی وقتا بی حوصله نیستم ولی به خودم تلقین میکنم که بی حوصلم. و جالب اینه که معمولا متوجه نمیشم که دارم این کارو انجام میدم.

ولی توی بعضی راه ها (به قول باب دیلن) جاده مشخص شده و طلسم انداخته شده. ولی من به خودم تلقین میکنم که اینطور نیست. پس دیشب (حدودای ساعت 3 و 4) با خودم عهد بستم که حتی وقتی چیزیمه بگم چیزیم نیست. یه جور انرژی مثبت واقعا لازم دارم.

اگه یه روزی دیدین که یه نفر میخواد از پشت بوم بپره پایین چون فکر میکنه میتونه پرواز کنه اون منم :)

۱ نظر ۲۵ مرداد ۹۶ ، ۲۳:۵۸
من !!

خیلی بارها شده که یه پسر یا دختری (اینجوری میگم تا جنسیتم رو نفهمید :) ) رو ببینم و با خودم بگم که چه دختر/پسر جذابی ، و دلم بخواد برم تا باهاش حرف بزنم. و سر صحبت رو باز کنم و مثل توی فیلما باهم دوست بشیم و بعدش عاشق بشیم و ... .

ولی همیشه راهمو میگیرم و میرم. میدونین چرا؟ چون میترسم. واقعا نمیدونم از چی میترسم ولی میترسم. ولی جرئتشو ندارم.هیچ وقت جرئت این رو نداشتم و بارها و بارها داره واسم اتفاق میفته. همیشه هم ساعت ها به طرف فکر میکنم و به خودم فحش میدم. ولی همیشه دوباره همین جوری میشه. مثل امروز یا مثل خیلی روزهای دیگه.

با توجه به اینکه هیچ عشق و دوستی ای بدون وارد شدن یکی از طرفین شکل نمیگیره ، در نتیجه من محکوم به تنهایی ام.

مگه اینکه وقتی توی پارک روی نیمکت نشستم و دارم به درختا نگاه میکنم یکی بیاد و کنارم بشینه و سرصحبت رو باز کنه.

و من همیشه موقعی که توی پارک نشستم دارم به درختا نگاه میکنم ، آرزو میکنم که یکی بیاد کنارم بشینه و سر صحبت رو باز کنه!

|این یه مطلب خاص بود (واسه ی من ، وگرنه شما که زندگی خودتون رو میکنید.)|

۰ نظر ۲۴ مرداد ۹۶ ، ۲۲:۰۴
من !!

هرروز ایده های جدید میاد سراغم ؛ واسه ی هرچیزی . میدونم که همه ی شما هم همینجوری هستید.

هرروزم بعد از مدتی میگیم "ولش کن باو ، کی حوصله داره!" و مثل روزای دیگه میشینیم و کارای به دردنخور انجام میدیم (میدم) .

من بیشتر تقصیر رو میندازم گردن فکر کردن. وقتی واسه ی کاری فکر میکنی و فکر میکنی و فکر میکنی ذهن این برداشت رو میکنه که انجام شده و بعد از اون ازش سیر میشه. دیگه یه ایده ی جالب نمیمونه. و ماهم که دیگه هیچ انرژی واسه ی انجامش واسمون نمیمونه.

من که دلم میخواد مغزمو بندازم دور و بیشتر کارامو بدون فکر کردن انجام بدم. اینجوری مغزم هیچ بویی نمیبره و کارامو به گند نمیکشه. مگه نه؟

۱ نظر ۲۴ مرداد ۹۶ ، ۱۸:۲۱
من !!
مهمه این رابطه چطوری تموم بشه
چون اگه من دوباره عاشق نشم چی؟
-All I Ask
- Adele
۰ نظر ۲۴ مرداد ۹۶ ، ۰۸:۰۱
من !!
گاهی یک بغل کردن کوچیک میتونه آرامش کل روزتو تامین کنه. شاید لحظه هایی واستون بوده که دلتون خواسته که یکی بغلتون کنه.من گاهی هفته ها منتظرش بودم. اینو راست میگم. هفته ها منتظر بودم که یکی بیاد و بدون هیچ حرفی بغلم کنه و من واسه ی دقیقه ها توی بغلش باشم.
خب ولی اگه از خودمون شروع کنیم چی؟ اگه هروقت که حس کردی کسی ناراحت یا غمگینه بغلش کن. شاید باعث بشه به جای هفته ها منتظر بودن واسه ی آرامش ، ارامششو واسه ی هفته ها بدست بیاره.

۲ نظر ۲۳ مرداد ۹۶ ، ۱۱:۱۵
من !!